مناجات
الهی به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی . دریاب که می توانی
الهی ، عمر خود به باد کردم و برتن خود بیداد کردم ؛ گفتی و فرمان نکردم ، درماندم و درمان نکردم .
الهی عاجزو سرگردانم ؛ نه آنچه دارم دانم و نه آنچه دانم دارم .
الهی ، اگر تو مرا خواستی ، من آنچه خواستم که تو خواستی .
الهی ، به بهشت و حور چه نازم ؛ مرا دیده ای ده که از هر نظر بهشتی سازم .
الهی در دل های ما جز تخم محبت مکار و بر جان های ما جز الطاف و مرحمت خود منگار و بر کشت های ما جز باران رحمت خود مبار . به لطف ، مارا دست گیر و به کرم، پای دار ، الهی حجاب ها از راه بردلر و ما را به ما وامگذار .
مجموعه رسایل فارسی "خواجه عبدالله انصاری"
مبارک باد آمد ماه روزه مبارک باد آمد ماه روزه رهتخوش باد اى همراه روزه شدم بر بام تا مه را ببینم که بودم من به جان دلخواه روزه نظر کردم کلاه از سر بیفتاد سرم را مست کرد آن ماه روزه مسلمانان سرم مست است از آن روز زهى اقبال و بخت و جاه روزه بجز این ماه ماهى هست پنهان نهان چون ترک در خرگاه روزه بدان مه ره برد آن کس که آید در این مه خوش به خرمنگاه روزه رخ چون اطلسش گر زرد گردد بپوشد خلعت از دیباى روزه دعاها اندرین مه مستجابست فلکها را بدرد آه روزه چو یوسف ملک مصر عشق گیرد کسى کو صبر کرد در چاه روزه سحورى کم زن اى نطق و خمش شو ز روزه خود شوند آگاه روزه بیا اى شمس دین و فخر تبریزتو اى سر لشکر اسپاه روزه (1)
پىنوشت:
کلیات دیوان شمس تبریزى با مقدمه بدیع الزمان فروزانفر صفحه 874.
روزه، درمان بیماریهاى روح و جسم
الهی به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی . دریاب که می توانی
الهی ، عمر خود به باد کردم و برتن خود بیداد کردم ؛ گفتی و فرمان نکردم ، درماندم و درمان نکردم .
الهی عاجزو سرگردانم ؛ نه آنچه دارم دانم و نه آنچه دانم دارم .
الهی ، اگر تو مرا خواستی ، من آنچه خواستم که تو خواستی .
الهی ، به بهشت و حور چه نازم ؛ مرا دیده ای ده که از هر نظر بهشتی سازم .
الهی در دل های ما جز تخم محبت مکار و بر جان های ما جز الطاف و مرحمت خود منگار و بر کشت های ما جز باران رحمت خود مبار . به لطف ، مارا دست گیر و به کرم، پای دار ، الهی حجاب ها از راه بردلر و ما را به ما وامگذار .
مجموعه رسایل فارسی "خواجه عبدالله انصاری"
مبارک باد آمد ماه روزه مبارک باد آمد ماه روزه رهتخوش باد اى همراه روزه شدم بر بام تا مه را ببینم که بودم من به جان دلخواه روزه نظر کردم کلاه از سر بیفتاد سرم را مست کرد آن ماه روزه مسلمانان سرم مست است از آن روز زهى اقبال و بخت و جاه روزه بجز این ماه ماهى هست پنهان نهان چون ترک در خرگاه روزه بدان مه ره برد آن کس که آید در این مه خوش به خرمنگاه روزه رخ چون اطلسش گر زرد گردد بپوشد خلعت از دیباى روزه دعاها اندرین مه مستجابست فلکها را بدرد آه روزه چو یوسف ملک مصر عشق گیرد کسى کو صبر کرد در چاه روزه سحورى کم زن اى نطق و خمش شو ز روزه خود شوند آگاه روزه بیا اى شمس دین و فخر تبریزتو اى سر لشکر اسپاه روزه (1)
پىنوشت:
کلیات دیوان شمس تبریزى با مقدمه بدیع الزمان فروزانفر صفحه 874.
روزه، درمان بیماریهاى روح و جسم
No comments:
Post a Comment